Skip to content
سايت ملكه ايران

اولين سايت داستان خواني و داستان نويسي در ايران

  • صفحه اصلی
  • داستان ها
    • من و شاهزاده
    • مهر دل
    • برگ های پاییز
    • هنر
    • ملکه
    • پنج شیر یا پنجه شیر
    • کارآفرین
    • از من فاصله بگیر عوضی
  • همکاری با ملکه ایران
  • Toggle search form

داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 34

Posted on ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت ۳۴ ثبت نشده

– چه دستخطی؟! انگار جن نا! نوشتن: «از دوستان خود، کمک بگیرید»

سهراب، نیم نگاهی به نوشته ی روی تخته ی سفید انداخت: «کار آمیتاس! خیلی بد خطه! ( دست روی دیوار گذاشت و به تقویم دیواری زل زد) آه، آه، آه!… تنها دو روز مونده! ( به سهیلا نگاه کرد) رضا، پس فردا، باید از پایان نامه ش، دفاع کنه.

– خوش به حالش!

 – خوش به حال اون کسی که، شامش حاضره! یاللا، ولو نشو. پاشو که شمس، امروز با آمیتا رفته پرستاری و تعویض پوشک. وقتی هم که برگرده، دست به سیاه و سفید نمی زنه! خودمون باید شام درست کنیم ( کیسه و سطل های گوشه ی اتاق را وارسی کرد) بابک و رضام، از بعد ظهر، رفتن ترمینال آزادی، واسه فروش عینک.

سام، سر تکان داد و به طرف اشکاف رفت. پرده ی اشکاف را به دور خودش پیچید و از آن به عنوان رختکن استفاده کرد. زیرپوش آستین بلند و شلوار ورزشی اش را پوشید و بیرون آمد:« چیزی داریم یا نه؟»

  • نه! هیچی نیست. پاکه، پاکه!
  • پس تا تو، لباس عوض کنی، من میرم سر کوچه، خرید می کنم و بر می گردم.

کاپشنی را از پشت در برداشت و پوشید. سهیلا، از جا پرید:« منم، باهات میام»

از خانه که خارج شدند، همایون، سر راهشان سبز شد: « عمو سام! برم نون بگیرم؟»

  • آره، تپل من! (دست پسرک را در دست گرفت) 7 تا… نه! نه تا بگیر. دوتاش، واسه خودت. سه تا واسه آمیتا اینا و چارتام واسه ما (پسرک، می خواست بدود که سام او را نگه داشت) یادت نره، اول که رسیدی به شاطر سلام کن و بلند، بلند، خسته نباشید، بگو، خب؟!

پسرک، «اوهوم»ی کرد و دوان دوان، رفت و آنها وارد مغازه ی خواربار فروشی شدند.

  • عمو علی، سلام. خسته نباشید!
  • درمونده نباشی پِ سر! (مغازه دار پیر، نگاهی زودگذر به سهیلا انداخت) به موقع اومدی. بیا سر این کیسه ها رو بگیر که از سر راه، ورداریمشون.

پس از جابجا کردن کیسه ها، علی آقا، به پشت پیشخوان رفت و دفتر نسیه اش را باز کرد:

  • حالا بگو چی می خوای؟ (دفترش را ورق زد) خوش ش ش ش ش نشینای خونه ی تک اتاقی! ها، اینجاست. 22 هزار تومن (تکه کاغذی لای دفتر گذاشت و به سام نگاه کرد) خب، وردار بینم، چی می خوای؟

سام، به سراغ قفسه ها رفت: «عمو علی، ما برا پس فردا، یک کارتن از این «سن ایچ»ات می خوایم» اجناسی را که برمی داشت به دست سهیلا می داد.

  • می خواین خیرات کنید؟
  • نه عمو! برا دانشگاه رضاست. داره مدرکشو میگیره.
  • باریکللا پسر!… بذار بالا بینم، چی ورداشتی؟

پیرمرد، قیمت اجناس را، به سرعت و ذهنی حساب کرد: «شد 48 تومن» رقم را نوشت و دفتر را بست: «همون پس فردا بیا، هر چی خواستی ببر»

از آنجا بیرون آمدند و به سراغ سبزی فروشی «عیسی دیوونه» رفتند: «یک کیلو شیوید و جعفری و نعناع و گشنیز، درهم!» سام، پول سبزی را پرداخت کرد و سهیلا کیسه را برداشت.

به خانه برگشتند. سهراب، آماده بود. پاک کردن سبزی را به عهده ی آنها گذاشت و خودش مشغول آشپزی شد. سام، روزنامه پهن کرد و دسته ی سبزی را، روی آن گذاشت:« من پاک می کنم، تو برو استراحت کن» ولی سهیلا قبول نکرد. روبروی او نشست و دسته ی شوید را، به طرف خودش کشید. نحوه ی  سبزی پاک کردن او، سام را به خنده انداخت.

  • اینجوری که تو پاک می کنی تا فردا صبح، طول میکشه! ببین!

صدای کوبش شدید در و فریاد:«آهای، آهای» هر سه را از جا پراند. سهراب، در را باز کرد و ناگهان، با هجوم زنی که از عصبانیت، کف به لب آورده بود، روبرو شد!

  • اینجا رو کردین، عشرتکده؟!
پنج شیر یا پنجه شیر Tags:داستان،داستان نویسی،پنج شیر یا پنجه شیر

راهبری نوشته‌ها

Previous Post: داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 33
Next Post: داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 35

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جديدترين داستان ها

  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 34
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 33
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 32
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 31
  • داستان مهر دل – قسمت 35
  • داستان مهر دل – قسمت 34
  • داستان مهر دل – قسمت 33
  • داستان مهر دل – قسمت 32
  • داستان مهر دل – قسمت 31
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 35
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 34
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 33
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 32
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 31
  • داستان ملکه – قسمت 35
  • داستان ملکه – قسمت 34
  • داستان ملکه – قسمت 33
  • داستان ملکه – قسمت 32
  • داستان ملکه – قسمت 31
  • داستان کارآفرین – قسمت 35
  • داستان کارآفرین – قسمت 34
  • داستان کارآفرین – قسمت 33
  • داستان کارآفرین – قسمت 32
  • داستان کارآفرین – قسمت 31
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 35
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 34
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 33
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 32
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 31
  • داستان هنر – قسمت 35
  • داستان هنر – قسمت 34
  • داستان هنر – قسمت 33
  • داستان هنر – قسمت 32
  • داستان هنر – قسمت 31
  • داستان برگ های پاییز – قسمت 35

داستان ها

  • از من فاصله بگیر عوضی
  • برگ های پاییز
  • پنج شیر یا پنجه شیر
  • دسته‌بندی نشده
  • کارآفرین
  • ملکه
  • من و شاهزاده
  • مهر دل
  • هنر

داستان هاي دريافتي

  • ثریا – میلاد کاویانی
  • چتر – میلاد کاویانی
  • دعوت شده – شبیر گودرزی
  • سرراهی – شبیر گودرزی
  • فیش حقوقی – شبیر گودرزی
حداوند به حضرت داود وحي فرمود: كه سليمان را خليفه ي خود قرار ده . سليمان در آن وقت بچه بود و گوسفند چراني ميكرد . علماي بني اسرائيل قبول نكردند. خداوند وحي فرمود: عصاهاي آنها و عصاي سليمان را بگير و همه را در يك اطاق نگهدار ودرب اطاق را مهر كن به مهرهاي قوم . فردا عصاي هر كس سبز شد و برگ بيرون آورد و ميوه داد او خليفه است . داود به آنها خبر داد كه خداوند چنين فرمود. گفتند: راضي شديم و قبول كرديم . (سخن خدا تاليف سيد حسن شيرازي)

آخرین دیدگاه‌ها

    برچسب‌ها

    برگ ها،داستان،داستان نويسي،برگ هاي پاييز برگ ها،داستان،داستان نویسی،برگ های پاییز داستان،از من فاصله بگير عوضي،ملكه ايران داستان،از من فاصله بگیر عوضی،ملکه ایران داستان،داستان نويسي،برگ هاي پاييز داستان، داستان نويسي، برگ هاي پاييز داستان،داستان نويسي،كارآفرين داستان،داستان نويسي،هنر داستان،داستان نويسي،پنج شير يا پنجه شير داستان،داستان نویسی،برگ های پاییز داستان،داستان نویسی،ملکه داستان،داستان نویسی،من و شاهزاده داستان،داستان نویسی،هنر داستان،داستان نویسی،پنج شیر یا پنجه شیر داستان،داستان نویسی،کارآفرین داستان نويسي،برگ هاي پاييز،ملكه ايران،داستان داستان نويسي،ملكه ايران،داستان،ملكه داستان هنر قسمت 24 ملكه،داستان،داستان نويسي ملکه ملکه،داستان،داستان نویسی مهر دل،داستان،داستان نويسي مهر دل،داستان،داستان نویسی مهر دل،داستان،داستان نویسی،مه کار

    كليه حقوق سايت براي ملكه ايران است © 1400-1392