شهریور سال 1366
ساختمان بلند، هیولای زشت و خفته ای را می مانست که سنگرهای کیسه شنیِ مقابلش، بر این زشتی می افزود. دیوار آجری تازه سازی، جای نرده های زیبای قبلی را گرفته بود و پارچه نوشته هایی مملو از شعارهای جنگ در سرتاسر عمارت به چشم می خورد. تابلوی کوچکی با عبارت«وزارت…» بر روی درب اصلی قرار داشت.
اتومبیل پاترولی که از مدل های قدیمی، ساخت کارخانه نیسان ژاپن بود، با رنگ سفید و خطوط نارنجی، در مسیر خط ویژه اتوبوسرانی و در مقابل درب اصلی، توقف کرد. نگهبانان، اسلحه در دست، از داخل کیوسک بیرون آمده و به حالت خبردار نیم بند، مخصوص روزهای جنگ، ایستادند. راننده ی قد کوتاهِ پاترول، شیشه را پایین داد و فریاد کشید:«مفت خورها، درود!» نگهبان ها با خنده، شوخی اش را، بی پاسخ گذاشتند. سرنشین اتومبیل، جوانی، با قد متوسط و موهای مجعد بود که لباسی به سبکِ پس از انقلاب 57 یعنی: شلوار پارچه ای و پیراهنِ دو جیب بلند، به رنگ طوسی، بر تن داشت. 24-22 ساله، به نظر می رسید وپشت لبش، تازه سبز شده بود. از اتومبیل پیاده شد. کیف سنگینی را، در دست راست و چند پوشه و زونکن را، در دست چپ گرفت و بعد ازصحبت کوتاهی با راننده، به سرعت، از پل فلزی کوچک روی جوی خیابان، رد شد. از درب اصلی گذشت و در حین عبور، جواب سلام نگهبانان و دو نفر از مراجعین را داد و از پله های ورودی، بالا رفت.
این بنا، از املاک بنیاد پهلوی، در قبل از انقلاب (سال 1357) بود که پس از سرنگونی شاه در اختیار بنیاد تازه تاسیس علوی قرار گرفت. در آن سوی درب شیشه ای، نگهبانان حراست ایستاده و با دقت آزار دهنده ای، تازه واردین را مورد تفتیش قرار می دادند. مرد جوان، بی توجه به آنها، وارد شد. «سلام» ی کرد و به سمت چپ رفت. مامورین، نیم نگاهی به او انداخته و با لهجه ی غلیظ عربی «سلام علیکم»ی نثار وی کردند. مامور جوانی که تازه شروع به کار کرده بود، با اشاره ی سر، جوان را به همکارش نشان داده و گفت:
- این دیگه کیه؟
- این؟… آچارفرانسه ی وزارت خونه س! میگن وزیر آینده س! (چند تن از مراجعین و سه نفر از کارمندان، به جمع آنها اضافه شدند)
یکی از کارمندان میانسال ادامه داد:
- آره، خوب خودشو نشون داده، میگن نخست وزیر، فقط به اون اطمینان داره!
یکی از مراجعین: اسمش چیه؟
مامور حراست با اخم پاسخ داد: امیررضا نوذریه، نوذری!
کارمند دوم: تازه، رابط وزارتخونه با ارتش و سپاه و مسئول دفتر جنگ وزارتی هم هست!
مامور حراست: بسه دیگه، فضولی موقوف، برین، برین!
مراجعین و کارمندان، به سرعت پراکنده شدند و مامورین، مشغول نوشیدن چای شدند.