داستان کارآفرین – قسمت 35
امیر، برای راحتی خیال پرسنل، ستاد را به اتفاق رسول زاده ترک کرد و به دفتر وزیر رفت. دقایقی در آنجا نشست و با نادری گفتگو کرد. هنگام ترک دفتر مخصوص بود که چشم اش به دستگاه تایپی که با کاور پوشانده شده و بر روی میز منشی قرار داشت، افتاد. موافقت نادری را خیلی…