Skip to content
سايت ملكه ايران

اولين سايت داستان خواني و داستان نويسي در ايران

  • صفحه اصلی
  • داستان ها
    • من و شاهزاده
    • مهر دل
    • برگ های پاییز
    • هنر
    • ملکه
    • پنج شیر یا پنجه شیر
    • کارآفرین
    • از من فاصله بگیر عوضی
  • همکاری با ملکه ایران
  • Toggle search form

من و شاهزاده – قسمت 1

Posted on ۰۱ فروردین ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای من و شاهزاده – قسمت ۱ ثبت نشده

هوای دمدمی آخر شهریور ماه بوی باران می داد. خیابان کاخ، ساکت و آرام بود. نسیمی شروع به وزیدن کرد. درختان، همنوا با موسیقی ملایم و زیبای نسیم، رقص شاخه ها را شروع کردند. در یک آن، هوا دگرگون و آسمان سیاه شد و رگباری تند باریدن گرفت. پسرک کوچکی، کمی پایین تر از درب…

ادامه “من و شاهزاده – قسمت 1” »

من و شاهزاده

ملکه – قسمت 1

Posted on ۰۱ فروردین ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای ملکه – قسمت ۱ ثبت نشده

بازار تهران ساعت 10:40 صبح. ورودی بازار از طرف خیابان خیام و امام زاده سیدنصرالدین بسیار شلوغ است. دختر جوانی با مانتوی سرمه ای و روسری مشکی وارد گذر می شود. اخمی عمیق صورت اش را پوشانده و با سرعت راه می رود. سنگینی کوله، قد بلندش را، متمایل به راست نموده است. با دقت…

ادامه “ملکه – قسمت 1” »

ملکه

کارآفرین – قسمت 1

Posted on ۰۱ فروردین ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای کارآفرین – قسمت ۱ ثبت نشده

شهریور سال  1366 ساختمان بلند، هیولای زشت و خفته ای را می مانست که سنگرهای کیسه شنیِ مقابلش، بر این زشتی می افزود. دیوار آجری تازه سازی، جای نرده های زیبای قبلی را گرفته بود و پارچه نوشته هایی مملو از شعارهای جنگ در سرتاسر عمارت به چشم می خورد. تابلوی کوچکی با عبارت«وزارت…» بر…

ادامه “کارآفرین – قسمت 1” »

کارآفرین

هنر – قسمت 1

Posted on ۰۱ فروردین ۱۴۰۰۰۱ فروردین ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای هنر – قسمت ۱ ثبت نشده

غروب را دوست داشت. لحظاتی، پشت در چوبی خانه ایستاد، با خاطری شاد به بالای در نگاه کرد وسری تکان داد: «الان، چراغ سردر روشن میشه!» لامپ کوچک روشن شد. لبخند زنان پشت به در خانه ایستاد و به خانه های دیگر نگاه کرد و با خود گفت :«حالا، چراغ خونه ی کامی اینا!» چراغ…

ادامه “هنر – قسمت 1” »

هنر

برگ های پاییز – قسمت 1

Posted on ۱۹ دی ۱۳۹۹۰۱ فروردین ۱۴۰۰ By حميد هیچ دیدگاهی برای برگ های پاییز – قسمت ۱ ثبت نشده

اتومبیل BMW مدل 2013، با زیبایی خیره کننده و رنگ یشمی منحصر به فرد، از میدان ونک عبور کرد و وارد خیابان ملاصدرا گردید. مسافرین خطوط تاکسی که در ضلع غربی میدان در صف های طویل ایستاده بودند، با تعجب به اتومبیل گران قیمت، می نگریستند. خودروی آلمانی، به سرعت وارد تقاطع بعدی (خیابان شیراز)…

ادامه “برگ های پاییز – قسمت 1” »

برگ های پاییز

راهبری نوشته‌ها

قبلی ۱ … ۲۷ ۲۸

جديدترين داستان ها

  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 34
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 33
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 32
  • داستان از من فاصله بگیر عوضی – قسمت 31
  • داستان مهر دل – قسمت 35
  • داستان مهر دل – قسمت 34
  • داستان مهر دل – قسمت 33
  • داستان مهر دل – قسمت 32
  • داستان مهر دل – قسمت 31
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 35
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 34
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 33
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 32
  • داستان من و شاهزاده – قسمت 31
  • داستان ملکه – قسمت 35
  • داستان ملکه – قسمت 34
  • داستان ملکه – قسمت 33
  • داستان ملکه – قسمت 32
  • داستان ملکه – قسمت 31
  • داستان کارآفرین – قسمت 35
  • داستان کارآفرین – قسمت 34
  • داستان کارآفرین – قسمت 33
  • داستان کارآفرین – قسمت 32
  • داستان کارآفرین – قسمت 31
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 35
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 34
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 33
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 32
  • داستان پنج شیر یا پنجه شیر – قسمت 31
  • داستان هنر – قسمت 35
  • داستان هنر – قسمت 34
  • داستان هنر – قسمت 33
  • داستان هنر – قسمت 32
  • داستان هنر – قسمت 31
  • داستان برگ های پاییز – قسمت 35

داستان ها

  • از من فاصله بگیر عوضی
  • برگ های پاییز
  • پنج شیر یا پنجه شیر
  • دسته‌بندی نشده
  • کارآفرین
  • ملکه
  • من و شاهزاده
  • مهر دل
  • هنر

داستان هاي دريافتي

  • ثریا – میلاد کاویانی
  • چتر – میلاد کاویانی
  • دعوت شده – شبیر گودرزی
  • سرراهی – شبیر گودرزی
  • فیش حقوقی – شبیر گودرزی
حداوند به حضرت داود وحي فرمود: كه سليمان را خليفه ي خود قرار ده . سليمان در آن وقت بچه بود و گوسفند چراني ميكرد . علماي بني اسرائيل قبول نكردند. خداوند وحي فرمود: عصاهاي آنها و عصاي سليمان را بگير و همه را در يك اطاق نگهدار ودرب اطاق را مهر كن به مهرهاي قوم . فردا عصاي هر كس سبز شد و برگ بيرون آورد و ميوه داد او خليفه است . داود به آنها خبر داد كه خداوند چنين فرمود. گفتند: راضي شديم و قبول كرديم . (سخن خدا تاليف سيد حسن شيرازي)

آخرین دیدگاه‌ها

    برچسب‌ها

    برگ ها،داستان،داستان نويسي،برگ هاي پاييز برگ ها،داستان،داستان نویسی،برگ های پاییز داستان،از من فاصله بگير عوضي،ملكه ايران داستان،از من فاصله بگیر عوضی،ملکه ایران داستان،داستان نويسي،برگ هاي پاييز داستان، داستان نويسي، برگ هاي پاييز داستان،داستان نويسي،كارآفرين داستان،داستان نويسي،هنر داستان،داستان نويسي،پنج شير يا پنجه شير داستان،داستان نویسی،برگ های پاییز داستان،داستان نویسی،ملکه داستان،داستان نویسی،من و شاهزاده داستان،داستان نویسی،هنر داستان،داستان نویسی،پنج شیر یا پنجه شیر داستان،داستان نویسی،کارآفرین داستان نويسي،برگ هاي پاييز،ملكه ايران،داستان داستان نويسي،ملكه ايران،داستان،ملكه داستان هنر قسمت 24 ملكه،داستان،داستان نويسي ملکه ملکه،داستان،داستان نویسی مهر دل،داستان،داستان نويسي مهر دل،داستان،داستان نویسی مهر دل،داستان،داستان نویسی،مه کار

    كليه حقوق سايت براي ملكه ايران است © 1400-1392