داستان مهر دل – قسمت 35
رکسانا که بیدار شد، ساعت از نه گذشته و سارا و لیلا خانه را ترک کرده بودند. دوش گرفت و به آشپزخانه رفت. یادداشت لیلا روی درب یخچال بود: «رکسی، صبحانه حاضره، کیک تازه هم توی فره! ما میریم برج مهراد!» کیک را از فر بیرون آورد، تکه ای از آن را بریدو داخل یخچال…